باور نمیکنید که وقتی منو تو آغوش میکشن چقد احساس معصومیت و مظلومیت میکنم.یعنی جوری میبوسن که مادرم تو زندگیم هیچوقت اینجوری نبوسیدم.
کد خبر: ۴۰۹۳۴۷
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۶:۵۳ 18 April 2017
تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، آنچه که در زیر آورده شده است یادداشت ارسالی مخاطبان تابناک کهگیلویه و بویراحمد است و تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، آن را تایید یا تکذیب نمی کند. شما هم می توانید نظر خود را در تایید یا تکذیب این مطلب بیان کنید.
من هم مهم شدم
من و انتخابات شورا

باز هم من عزیز شدم.همه ی کاندیدها الان منه شهروند رو خیلی دوست دارن.
باور نمیکنید که وقتی منو تو آغوش میکشن چقد احساس معصومیت و مظلومیت میکنم.یعنی جوری میبوسن که مادرم تو زندگیم هیچوقت اینجوری نبوسیدم.
بابا نکنید اینجوری گناه دارم.
خلاصه بیش از ۷۰ گروه تلگرامی عضوم کردن و میگن خیرمقدم خدمت مهندس یا دکتر یا جوان خوش نام فلانی داریم و خوشحالیم که در جمع مایی.
حالا نمیدونم قبلا چرا تو جمعشون راهم نمیدادن.حتما نیازی بهم نداشتن.
بگذریم.
بعد سریع میان خصوصی و بهم میگن یه بیست نفر رو عضو کن.
حالا هر گروهی نگاه میکنم با شعارهای جالبی روبرو میشم.
خلاصه سرتون رو درد نیارم.دیروز از بخت خوش خویش با یکی از نامزدهای نمایندگی شورای شهر، به صورتی اتفاقی برخورد کردم. واقعیت این که؛ کمی تا حد زیادی دلم به حالش سوخت. از هدف و انگیزه اش پرسیدم. اظهار نمودند؛ راستش در طول این عمر باعزت ، همه از پدر ، مادر و خانواده ام به نیکی یاد کرده اند؛ دیدم این طور ظاهرا” خوش نمی گذرد. با خانواده هماهنگی کردیم که در صورت پیوستن بنده به شورا؛ هر روز مقدار زیادی فحش از طرف امت شهید پرور با طعم گس توهین، افترا، تف و لعنت نثار روح مرده های فامیل و هیکل زنده ها شود و بدین گونه در کنار خانواده های فوتبالیست ها، هنرمندان و … از لذایذ دشنام ها و ناسزاها، نهایت تمتع را ببریم.
از حال و احوال این روزهایش پرسیدم. آهی از ته دل کشید و با زهرخندی گفت: از بر چسب های الطاف ملت همیشه در صحنه؛ کم تر آفتابی می شوم. با آن که پایه ی اکثر مراسم ها (فاتحه، عیادت و …) قبل از این ماجرا بودم اما اکنون مثل سایه ی پاییز سریع می روم و برمی گردم. از ترس شگردهای تبلیغاتی؛ درب خانه ی دوست و آشنا آفتابی نمی شوم و با قطع صله ی ارحام، چونان صیادی که به هوای شکار پرنده، در چالی صبح را به شب و شب را به صبح رساند؛ رهبانیت گزیده و چله نشین شده ام.

ایضا”، در نسب نامه شریف هم هر چه کندوکاو کردم، نه به پیر شفا بخشی برخوردم؛ نه به عالم اجله ای و نه به عقیله ی محجبه ای. نه کلیددار، جارو کش و… بقاع متبرکه یافتم و نه شمع روشن کن امام زاده.
با چندرغاز آب باریکه کارمندی هم که نمی توان خاور سیب زمینی خرید و میان عوام تقسیم کرد، یارانه به حساب مردم ریخت، سبد کالا به نافشان بست و نیز با کلاه شرعی ادای خمس و زکات دست نوازشی بر سر یتیمان کشید.
گفتم؛ بوق های تبلیغاتی، خطابه های مهیج، آتشین وجوان پسند با چاشنی له کردن قوم و قبیله ی افراد صاحب کرسی گذشته و نامزدهای کنونی می تواند سرنوشت ساز و تعیین کننده باشد مشروط به استفاده بجا و نابجا از آیه های قرآنی ( ان الله لا یغیر …) و خطبه ی امام علی به مالک اشتر و …
نیز اجاره ی دو باب مغازه در خیابان اصلی شهر و تفکیک هواداران به رجال و اناث، سیستم های صوتی گوشخراش، اجیر کردن دو گوینده بم و زیر، تصاویر متعدد (سیاه سفید، تمام رنگی، حاشیه تاریک، نیم رخ، تمام رخ، سر تا پا، رسمی کت و شلوار، یقه باز با شلوار لی جوان پسند و ریش شش تیغه، دست زیر چانه، فیگور قدرت با سبیل کشیده، یقه بسته ی آخوندی امور خارجه با محاسن و …) در حالت های گوناگون (تفکر، نوشتن، نگریستن به افق دور و نزدیک روشن، کتاب قانون زیر بغل یا در دست و … ) و مهم تر از همه بار گذاشتن دیگ های یک در یک پلو و چلو، انداختن سفره های بی طول و پهنا به علاوه ی یک دسته ی چماق به دست ویرانگر چون قوم مغول و … کفایت می کند.
آب پاکی روی دستم ریخت. با بغض و غیظ فرمودند: می دانی چیست؟
در خانه رادیو ضبط قدیمی دارم به ارث رسیده از پیر خاندان. با این تفسیر شما؛ قصد دارم گلیم جهاز ننه را درب منزل مبارک پهن کنم. چهار پشتی منقش به نقوش لری را چهار گوشه گلیم بگذارم. ضبط را وسط قرار داده و با پیچاندن صدا تا آخر، با برادرم که عشق فایز است؛ شهسوار، فولاد، فردوس و گراشی گوش کنیم عقده دل گشوده و شب های جمعه با نوای کمیل زار زار بگرییم … ای بدبختی!

خلاصه فهمیدم این نامزد محترم بیشتر عقده هایی داشته و باید جایی خالی بکنه.جایی بهتر از شورا برای این کار نیست.
خلاصه به این نتیجه رسیدم که پای درد و دلهای همه ی نامزدها بشینم شاید سنگ صبور خوبی باشم.
 سید ایمان تقوی
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار