به آستانِ آنانکه از جویبارِ جاریِ علم، جرعه‌های معرفت می‌نوشند و می‌نیوشند، سلام می‌گوییم و ادایِ فروتنی.
کد خبر: ۱۱۶۴۸۷۹
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۴ 30 April 2024

به گزارش تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، دکترسیاوش نریمان، شاعر ، نویسنده و استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی یاسوج در یادداشتی به مناسبت روز معلم نوشت :

به نام خداوندِ لوح و قلم
به آستانِ آنانکه از جویبارِ جاریِ علم، جرعه‌های معرفت می‌نوشند و می‌نیوشند، سلام می‌گوییم و ادایِ فروتنی.
در آغاز این نوشتار، ضمنِ پاسداشتِ خاطره خطیرِ حکیمِ متألِّه، استاد شهید مرتضی مطهری و دیگر اوتاد و دانشمندانِ سپهرِ دانش ایران زمین، هفته استاد و معلِّم را تبجیل می‌کنیم و گرامی می‌داریم.
سلاحِ نافذِ دانشمندان و استادان، علم است و خردگرایی.
سرآمدان و خوبان خدا، علم را سلطان و نورِ تابان معرفی کرده تا در پرتوِ آن، سعادتِ جامعه فراچنگ آید و حاصل.
بلاتردید، با این اندک عمرِ، دستیابی به زوایای پنهانی علوم، نامیسر است و شاید عالمان به نَمی از یَمی نائل شوند.
به قول بزرگ فیلسوف و رباعی سرای شرق، خیام:
/هرگز دلِ من زِ علم، محروم نشد/کم ماند زِ اسرار که معلوم نشد/هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز، /معلومم شد که هیچ معلوم نشد/.
ناگفته پیداست آنان که در فضایِ دلنوازِ علم، تنفس می‌کنند، منزلت و شأن وجودی معرفت و علم را بیشتر استدراک می‌کنند و می‌چشند و گرنه:
/نام فروردین نیارد گل به باغ/شب نگردد روشن از اسمِ چراغ/تا قیامت، زاهد ار مَی مَی کند/تا ننوشد باده، مستی کی کند/.
حکیم فردوسی، به ترویج و اهمیت علم اهتمام می‌ورزد و بر این باور است که دانش، بنده را به آفریننده، نزدیکتر می‌کند:/
بیاموز و بشنو زِ هر دانشی/که یابی زِ هر دانشی، رامشی/زِ دانش، درِ بی نیازی بجوی/
و گر چند ازو سختی آید به روی/کسی کو به دانش، توانگر بُود/زِ گفتار و کردار، بهتر بُود/
به دانش بُود مرد را ایمنی/ببندد زِ بد، دست اهریمنی/زِ دانش بُود جان و دل را فروغ/نگر تا نگردی به گِرد دروغ/درِ دانش از گنج، نامی‌تر است/همان نزد دانا، گرامی‌تر است/.
گرچه علم در ذات و ماهیت خود، امری ست پسندیده و ممدوح، اما پسندیده‌تر آن است که علم، چراغی فراراهِ بشر باشد تا راهِ به سعادت را روشن و تسهیل کند، در غیر این صورت به قول سعدی:/علم چندانکه بیشتر خوانی/چون عمل در تو نیست نادانی/نه محقق بُود نه دانشمند/چارپایی بر او کتابی چند/
یا:/ای که دانش به مردم آموزی/آنچه گویی به خلق، خود بنیوش/خویشتن را علاج می‌نکنی/باری از عیب دیگران، خاموش/
در کتاب گلستان نیز می‌نویسد: علم از بهرِ دین پروردن است نه از بهر دنیاخوردن.
/هر که پرهیز و علم و زهد فروخت/خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت/
شیخ سعدی که خود اندرزگویِ حکیم و ورزیده ایست در گلستان و بوستان که دو کتاب سترگ تعلیمی اند، علمی را نافع می‌داند که از ذمائمِ نکوهیده‌ای نظیرِ تفرعن، تکبر، ناهماهنگی قول و فعل و دیگر رذائل اخلاقی پیراسته شود و به اخلاق، ادب، جوانمردی و دیگر سجایای ممدوح، آراسته باشد.
/دعوی مکن که برترم از دیگران به علم/چون کبر کردی از همه دونان، فروتری/از من بگوی عالمِ تفسیرگوی را/گر در عمل نکوشی، نادان مفسری/بارِ درختِ علم ندانم مگر عمل/با علم اگر عمل نکنی شاخِ بی بری/علم آدمیت است و جوانمردی و ادب/ورنه فقط به صورت آدم، مصوَّری/هر علم را که کار نبندی چه فایده/چشم از برای آن بُود آخر که بنگری/
عارفِ شاعرِ نامدار، جلال الدین مولوی نیز، علم را دریایی بی کرانه می‌داند که فقط غوَّاصان ژرف اندیش با بهره گیری از علوم افاضی و موهوبی پی به کُنه آن می‌برند که البته به نقل از پیشوایان واصل، این علم، نوری ست که خداوند در برخی قلب‌ها می‌تاباند.
/علم، دریایی ست بی حدّ و کنار/طالب علم است غوَّاصِ بِحار/گر هزاران سال باشد عمر او/می نگردد سیر او از جستجو/هم سئوال از علم خیزد هم جواب/همچنانکه خاره گل از خاک و آب/
مولانا علم عالِم را بسانِ روحی در کالبدِ عالَم می‌داند که بدو حیات و پویایی می‌بخشد، همچنانکه سلیمانِ پیامبر، با معجزه خاتم انگشتری اش بر ملک و ملکوت، حکمرانی می‌کرد، دانشمند نیز به واسطه علمش بر جان و جهان، سروری می‌یابد و تَفوُّق.
/خاتمِ ملک سلیمان است علم/جمله عالم صورت و جان است علم/
از منظرِ حضرت مولوی، علمی که از شناختِ گوهر نفیس روح، عاجز باشد و فقط به مشتهیات نفسانی و دلبستگی‌های فانی، معطوف شود، بلاهت است و نادانی مطلق.
/صد هزاران فضل داند از علوم/قیمت خود را نداند آن ظلوم/قیمت هر کاله می‌دانی که چیست/قیمت خود را ندانی، ابلهی ست/
بنابراین، پدیده علم، تیغ دو لبه ایست که هم می‌تواند وافی به سعادت شود و هم داعیِ به شقاوت که اگر این سلاح در دست راهزنِ مستِ بدگوهر افتد، جامعه، روی فلاح و صلاح نخواهد دید.
/بدگهر را علم و فن آموختن/دادنِ تیغ است دستِ راهزن/تیغ دادن در کفِ زنگی مست/بِه که آید علم، ناکس را به دست/ واسِتان از دستِ دیوانه، سِلاح/تا زِ تو راضی شود عدل و صلاح/

جان کلام، به همان اعتباری که مقوله علم و دانش، ارجمند است و شکوهمند، عالِم و استاد نیز به خاطر خویِ روشنگری و جهل ستیزی اش هماره قابل تقدیس است و توقیر چرا که این کاملان، با اکسیرِ نفسِ گرم و کلامِ نافذشان، خاکِ وجودِ متعلًِمان خود را به طلای ادب و حکمت مبدل می‌کنند.

به تعبیر ملای رومی:
/کار پاکان، روشنی و گرمی است/کار دونان، حیله و بی شرمی است/
کاملی گر خاک گیرد، زر شود/ناقص ار زر بُرد، خاکستر شود/
در پایان این وجیزه، به روانِ تابناک همه استادان و آموزگاران این سرای معرفت آفرین که غزلِ فراق را از دنیا سروده اند و در حظیره فردوسِ جاویدان، سکنی گزیده اند، دریا دریا سلام و بهاری از گُل فاتحه حواله می‌کنیم.
انسِ مدام با چراغِ معرفت و دانایی و سرمستیِ مستدام از شراب طهورِ عشق و خِرد برای اهالی علم از آستانِ ایزد متعال خواهانم؛ و برای هر استادی که محضرِ معنوی اش را درک کرده ایم سروده ام که:
/ای نگاه تو، پر از عطرِ غزل/و‌ای کلام تو، بِه از قندِ عسل/یاد سبز تو، فراموش مباد/آتشِ عشق تو، خاموش مباد/یا رب آن سروِ ادب، خم نشود/سایه اش از سرِ ما، کم نشود/

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار