به گزارش تابناک کردستان، شاید دلیل اصلی این سکوت جریانها دینی و غیر دینی در این مورد بی درماندگی باشند که هنوز این جریان باور نمیکنند که این انسان به چنین جایگاهی حیوانی رسیده باشد که حتی حاضر است که خانواده خودش را به قتل برساند. خانوادهای که انسان باید تلاش کنند که آن را بوجود بیاورد و و از آن مراقبت کنند چرا که انسان از لحاظ روحی و جسمی نیاز به داشتن خانواده دارد، در حالی که همین انسان خانواده خودش نابود میکند.
اما تکلیف جریانها غیر دینی مسلما معلوم و مشخص است و آنها نمیتوانند نسبت به این اتقاقات احساس ناراحتی و یا در قبال انسان احساس مسئولیت کنند و دلیل آن اینست که این جریانها انسان را صرفا یک موجود مادی تعریف میکنند که فاقد جنبه روحی و معنوی است و این انسان به دلیل داشتن همین جنبه مادی با دیگر موجودات و اشیا زنده و غیر زنده تفاوتی ندارد و از طرف دیگر اشیا و دنیای مادی از لحاظ درونی و ذاتی دارای نیستی و نابودی است و از لحاظ منطق نباید نسبت به جنبه مادی ناراحت بود.
وقتی دنیای مادی دارای نیستی باشد یعنی این دنیا در ذات خودش به سمت فنا و نابودی حرکت میکنند و دلیل و استدلالی وجود ندارد که انسان نبست به دنیای مادی احساس مسئولیت کنند و یا نسبت به آن ناراحت باشد.
این تعریف و نگاه به انسان باعث چنین اتقاقاتی در سطح جامعه خواهد شد و امروز ما شاهد آن هستیم که چطور این انسان همانند حیوانات به یکدیگر حمله میکنند و مرز بین انسان و دیگر موجودات صرفا به دلیل جنبه مادی بین آنها از بین رفته است و نکته جالب اینجاست که این جریانها مادی چنین اتقاقاتی را نتیجه جبر اجتماعی و مسائل و مشکلات اجتماعی و اقتصادی میدانند که علت قتلها و خشونتها خانوادگی است.
یعنی انسان در چنین تعریف و نگاهی فاقد اختیار و جنبه واقعی انسانی است و همه رفتار و عملکرد او تابع شرایط اجتماعی و اقتصادی است و این نظام اجتماعی و اقتصادی این شکل از رفتار را مشخص و معلوم میکند و انسان در هر نظام اقتصادی که باشد مسلما فرهنگ و رفتار و همچنین عملکرد او را مشخص و معلوم میکنند. چنین نگاهی انسان را از فاقد محتوا و ماهیت میدانند و این انسان با دیگر موجودات زنده تفاوتی با هم دیگر ندارد و هر دو آنها فاقد محتوا هستند.
این نگاه به انسان متاسفانه باعث آزاد گذاشتن انسان در جامعه میشود و به راحتی میتوان هر گونه جنایت و یا تجاوزی را انجام داد بدون اینکه او را مجازات کرد و دلیل اصلی همان نداشتن قدرت اختیار و آزادی در عمل است و، چون این انسان تابع جبر اجتماعی است مسلما نمیتوان چنین انسانی را که فاقد اختیار است مورد بازخواست و مجازات قرار داد.
این قسمت به عنوان مقدمه بود تا برای ما مشخص شود که اگر جریانها غیر دینی در برابر چنین اتقاقاتی سکوت میکنند بخاطر داشتن این انسان شناسی ناقص و مادی انها است، اما سوال اصلی اینست که چرا جریانها دینی و همچنین طبقه خواص جامعه اعم از جامعه دانشگاهی و روحانیون در برابر چنین اتقاقاتی سکوت میکنند؟
متاسفانه طبقه روحانیت هم همانند جریانها غیر مادی یک نگاه ناقص به انسان دارند و آنها هم قائل به یک جبر به جبر دینی یا همان دست تقدیر الهی است که در چنین اتقاقاتی رخ میدهد و این انسان از روز اول نظام هستی چنین سرنوشتی را خداوند بزرگ معین کرده است و این انسان نمیتوان از تقدیر الهی که مشخص شده است فرار کنند و اگر امروز ما شاهد چنین قتلها و خشونتها هستیم بخاطر وجود این تقدیر الهی است.
این نگاه روحانیون به انسان متاسفانه عنصر اختیار را از وجود انسان سلب میکنند و مقصر اصلی چنین اتقاقاتی را در سرنوشت الهی میدانند و در اینجا همانند جریانها مادی باید انسان را آزاد گذاشت و نمیتواند چنین انسانی را به دلیل تقدیر الهی مجازات کرد و مجددا حق و حقوق انسانها بی گناه که مورد تجاوز جنایتکاران قرار گرفتند زیر سوال خواهد رفت.
متاسفانه روحانیون با این نگاه به انسان جنبه اختیار بودن انسان را در نظام اجتماعی نفی کردند و انسان در این نظام اجتماعی که همانند زنجیر به یکدیگر متصل هستند و نسبت به یکدیگر احساس مسئولیت میکنند از بین رفته است، ولی نکته مهم اینجاست نمیتوان به نام تقدیر الهی نسبت به این اتقاقات بی تفاوت بود.
مسئله تقدیر الهی به معنی تلاش نکردن نیست بلکه به این معنی است که انسان باید در مسیر خداوند حرکت کنند و خداوند بزرگ سرنوشت را برای انسان مشخص میکنند و رسیدن به این سرنوشت در اختیار انسان است و نباید بی عقلی و کم کاری انسان را به تقدیر الهی نسبت داد.
این سخن که روحانیون و علما میگویند که "خداوند از روز اول چنین سرنوشتی را برای ما رقم زده است" برای مسلمانان قابل قبول نیست، زیرا از کجا معلوم و مشخص است که خداوند چنین سرنوشتی را برای رقم زده است؟ اینکه خداوند ازلی و ابدی است دلیل بر این نمیشود که چنین سرنوشتی شوم و نامبارکی را برای انسان رقم بزند، بلکه خداوند بزرگ مایه خیر و برکت است و حتی روزهای سخت و وجود مشکلات هم با فلسفه پرورش و تکامل درونی انسان ایجاد شده است، ولی این مشکلات جز اصول بنیادین این جهان محسوب نمیشود و بعد از مدتی این مشکلات حل و فصل میشود هر چند انسان در بعضی از این مشکلات نقش دارد و نمیتوان آن دلیل بر تقدیر الهی دانست.
از طرف دیگر بسیاری از علما و روحانیون چه در اهل تشیع و همچنین در اهل تسنن چنین اتقاقاتی را نشانه نزدیک شدن به روز قیامت میدانند و انسان را در اوج تنهایی با این اتقاقات رها میکنند، ما این طرز تفکر این عده از روحانیون را قبول نداریم و اعتقاد ما اینست که انسان هم دارای یک جبر الهی است و هم دارای عنصر اختیار.
جبر الهی ثابت و ماندگار است و برای هیچ کس تغییر نمیکنند و انسان نمیتوان آن جبر را به نفع خودش تغییر دهد. به عنوان نمونه مسئله مرگ یک جبر الهی است و هیچکس نمیتوان آن را منکر کنند، اما منظور از مرگ این نیست که، چون همه انسان باید یک روز از دنیا بروند پس باید یکدیگر را به قتل برسانیم و یا خودکشی کنیم و بعدش بگوییم که انسان روزی از دنیا میروند چه فرقی دارد خودکشی کند و یا به قتل برسد.
منظور از مرگ اینست که این یک نوع جبر غیر قابل تغییر است و همه انسان این جبر را قبول کردند، این نوع جبر برعکس جبر مورد نظر جریانها مادی و بعضی از روحانیون است. جبر اجتماعی جریانها مادی غیر قابل تغییر نیست و شرایط و نظام اجتماعی هر روز تغییر میکند در نتیجه جبر بودن آن ثابت و دائمی نیست، از طرف دیگر جبر روحانیون هم، چون براساس عدم درک درست و صحیح از تقدیر الهی است نمیتوان نشانه جبرالهی باشد.
اما انسان در کنار جبر الهی که اصولا تغییر ناپذیر است از عنصر اختیار هم برخوردار است و گاهی اشتباهات و کارهای غلط را به جبر الهی نسبت میدهیم در حالی که اصلا در این موقع جبر الهی در کار نیست، بلکه نادانی و عدم تفکر در مورد کارهای باعث نتایج بد خواهد شد. جبر الهی زمانی در کار خواهد بود که انسان نتواند در برابر کارهای خودش اختیار و یا فعالیتی داشته باشد و عنصر اختیار در چنین موقعیتی به حد صفر برسد. به عنوان نمونه هستی و مرگ در اختیار انسان نیست بلکه این جبر الهی است که یک موجود به انسان باید در جایگاه انسان قرار بگیرد و در اینجا انسان از خودش اختیاری ندارد و یا مسئله مرگ هم یک جبر الهی است که انسان روزی باید با این حقیقت مواجه شود و چارهای هم ندارد.
اما در مورد قتلهای خانوادگی متاسفانه عنصر اختیار را به جای تقدیر و جبر الهی قرار دادیم و کسانی که این اتقاقات را بررسی میکنند متاسفانه به مسئله داشتن اختیار انسان توجه نمیکند و فقط میگویند این هم جز جبر و تقدیرالهی است، در حالی که انسان در همه کارهای خودش از عنصر اختیار استفاده میکنند، اما مشکل اینجاست که انسان بی نتیجه بودن کارها و یا نتایج منفی را به جبر الهی نسبت میدهند و کارهای مثبت را به عنصر اختیار نسبت خواهند داد.
اما جالب اینجاست که در هر کارهای چه بد و چه مثبت عنصر اختیار وجود دارد، ولی با این تفاوت در کارهای منفی انسان براساس جبر الهی در مسیر خدا قرار ندارد و لی در نتایج کارهای مثبت انسان با تلاش و کوشش به جبر الهی رسیده است. به عبارت دیگر فعل و فعالیت انسان نشانه وجود اختیار است، ولی نتایج آن براساس حرکت کردن در مسیر خداوند میتوان دارای جنبه منفی و مثبت باشد و در اینجاست که تقدیر الهی شکل میگیرد.
مختار سلیمانی