کد خبر: ۱۴۵۹۶۳
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۰ 16 December 2015

انسان در کنار " من " اصیل و واقعی؛ من های کاذب و پندارین پرشماری نیز دارد که غالباً جای «من» اصلی را می گیرد و انسان یک عمر با من های موهوم و دروغین زندگی می کند .

مولانا گوید:

زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم* گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

دیوان شمس ؛غزل:1397

در مثنوی نیز گوید:

ای تو در بیگار خود را باخته* دیگران را تو ز خود نشناخته

تو به هر صورت که آیی بیستی* که منم این والله آن تو نیستی

این تو کی باشی که تو آن اوحدی* که خوش و زیبا و سرمست خودی

مرغ خویشی صید خویشی دام خویش* صدر خویشی فرش خویشی بام خویش

مثنوی معنوی ؛دفتر چهارم

شاید علت اینکه خداوند در سوره شمس پس از 11 قسم می فرماید: «قدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا. وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» همین اهمیت و حساسیت تشخیص « من » اصلی و اصیل باشد . مولانا نیز در مثنوی را با بشنو این نی شروع می کند که از منظری «نی » از هستی عاریتی تهی شده است. اگر انسان «من» اصیل را تشخیص ندهد و به گونه ای صائب و نظام مند بالنده نسازد؛ من های کاذب آماس خواهند داشت و به تعبییر مولانا انسان در زمین دیگران خانه خواهد ساخت

در زمین دیگران خانه مکن* کار خود کن کار بیگانه مکن

مثنوی معنوی ؛دفتر دوم

و در ادامه آماس خودهای کاذب را با فربهی یکی خواهد پنداشت.

برو ای خواجه خود را نیک بشناس* که نبود فربهی مانند آماس

یکی ره برتر از کون و مکان شو* جهان بگذار و خود در خود جهان شو

شبستری ؛ گلشن راز

برای شناخت و تفکیک «من» واقعی از من های کاذب می توان به راهکارهای ذیل اشاره نمود:

1- «من» واقعی دیگران را ارزشمند می شمارد ولی من های کاذب دیگران را حقیر می شمارد و چشم دیدن موفقیت دیگران را ندارد.اینکه علی (ع) می فرماید:«و لقد بلغنی أنّ الرجل منهم کان یدخل علی المرأة المسلمة والاُخری المعاهدة فینتزع حجلها وقلبها وقلائدها ورعثها... فلو أنّ امرأً مسلماً مات من بعد هذا أسفاً ما کان ملوماً بل کان به عندی جدیراً»؛(به من خبر رسیده است که یکی از آن [غارتگران]، بر زنی مسلمان و زنی غیر مسلمان وارد شده و زیور آلات آنان را از تن آنان بیرون آورده و برده است... اگر به سبب این حادثه و ناراحتی حاصل از آن، مسلمانی بمیرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من کاری سزاوار و در خور است.) یا وقتی در شهر انبار به استقبال حضرت()می آیند ؛می فرماید:«ما هذا الذي صنعتموه؟»و وقتی در پاسخ می گویند :«خلق منا نعظم به امرائنا»رسم و عادت ما در استقبال از بزرگان است ؛می فرماید:به خدا سوگند حاکمان شما از اينگونه احترام گذاشتن‌ها سودي نبردند؛ شما در دنيا خود را به زحمت مي‌افکنيد و در آخرت نيز دچار عذاب مي‌شويد ؛ ناظر به زندگی با خود اصیل می باشد

2- «من» واقعی به دیگران به چشم غایت و هدف نگاه می کند ولی من های کاذب به چشم داربست و وسیله و ابزار به دیگران نگاه می کنند. از مشکلات اساسی طبیعت انسان « نگاه ابزاری به عالم وآدم» است. خود را سوژه ، و دیگران را ابژه می داند. گویا تنها اوست که «می اندیشد پس هست!» و اینسببمی شود که می خواهد ازهمه چیز وهمه کس سهم بیشتری دریافت کند یا سوداگری و داد و ستد به عمل آورد . فراموش می کند یا غفلت می ورزد از اینکه ارتباطش با دیگران فقط از نوع «سوژه-ابژه»نیست،می تواند ارتباط وجودی هم باشد. می شود گفتگو ؛همدلی ؛هم فهمی؛شفقت ؛مهرورزی؛ غمخواری ؛ بخشندگی و زیبا شناسی داشت.

به تعبیر مارتین بوبر (1878-1965) فیلسوف اتریشی ، رابطه ما با هر کس وهرچیز می تواند به جای رابطه من وآنit،رابطه من وتوyouباشد. این شقّ دوم، رابطه ای است وجودی و نه ابزاری. برای ما، دیگران یک «آن» شده اند، حتی دیگریِ درون خویش (وجدان)را نیز یک «آن» حساب می کنیم .گاه میل به تک صدائی در ما آن قدر بلند می شود که حتی صدای درون خودمان را نمی شنویم، چه رسد به صدای همسر، همسایه، همکار، همشهری، همنوع. صدای مخالف ومنتقد را که بر خلاف اظهار و تظاهر اصلا نمی شنویم. قرآن وقتی پیامبر (ص) را توصیف می کند می فرماید:«وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ...»؛(و از ايشان كسانى هستند كه پيامبر را آزار مى‏دهند و مى‏گويند: «او زودباور است.» بگو: گوش خوبى براى شماست، به خدا ايمان دارد و [سخن‏] مؤمنان را باور مى ‏كند، و براى كسانى از شما كه ايمان آورده ‏اند رحمتى است...) ؛(توبه ؛61)

سر کشد گوش محمد در سخن* کش بگوید در نبی حق هو اذن

سر به سر گوشست و چشم است این نبی* تازه زو ما مرضعست او ما صبی

مثنوی معنوی ؛دفتر سوم

ما موظفیم نه فقط صدای انسان که صدای حیوانات را هم بشنویم !صدای آب و خاک را هم بشنویم . ما در قبال محیط زیست و حیوانات مسئولیمچه رسد به انسانها

3- «من» واقعی جای خود را پیدا کرده و در همان جای واقعی اش، خود را بالا می کشد ولی من های کاذب جای دیگران را می گیرندو یا می پندارند که دیگران جای وی را تنگ کرده اند. من واقعی خودش را با خود مقایسه می کند و با خودش نیز مسابقه می دهد ولی من های کاذب با دیگران.جمله ای به چارلی چاپلین منسوب است که: در دنیا برای همه جای کافی وجود دارد؛ جای خود را پیدا کنید نه این که جای دیگران را بگیرید...

4- «من» واقعی شکوفا شده صادق است هم صدق گفتاری و هم صداقت رفتاری، ولی من های دروغین، کاذب می باشند. شاید از ارزشمندترین فرازهای زندگی پیامبر(ص) این باشد که وقتی پسرش از دنیا رفت و همزمان خورشید گرفت، گفتند: ناراحتی و تاثّر پیامبر(ص) در کاینات هم تاثیر نهاده و خورشید گرفته است ، پیامبر (ص) با صداقت و صراحت فرمود: گرفتگی خورشید ارتباطی با از دنیا رفتن پسر من ندارد.

طاعت آن نيست كه بر خاك نهي پيشانی* صدق پيش‌آر كه اخلاص به پيشاني نيست

5- «من» واقعی در ابتلائات و ناملایمات زندگی صبورست ولی من های کاذب بی قراری می کنند و منفعل می شوند. مولانا در مثنوی می گوید:

مؤمن آن باشد که اندر جزر و مد* کافر از ایمان او حسرت خورد

مثنوی معنوی ؛دفتر پنجم

علی (ع) در توصیف متقین فرماید :آنان «فِي اَلزَّلاَزِلِ وَقُورٌ وَ فِي اَلْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي اَلرَّخَاءِ شَكُورٌ»؛(نهج البلاغه؛خطبه :193) هستند

6- «من» واقعی شکوفا شده در هنگام برخورداری طغیان و سرریز نمی­ کند ولی من­های کاذب ظرفیت ندارند و موجب طغیان و تفرعن انسان می گردند

جان فدای قدم نادره مردانی باد* که کم و بیش نگرداند به هر بیش و کمی

قرآن می فرماید:«إِنَّ الاْءِنسَانَ لَیطْغَی. أَن رَآهُ اسْتَغْنَی»؛(علق؛6_7)نکته قابل توجه اینکه فرموده:« أَن رَآهُ اسْتَغْنَی»خودش را مستغنی می بیند نه اینکه واقعا مستغنی می شود

7- «من» واقعی شکوفا شده، فروتن است و از پذیرفتن ضعفهای خود واهمه ای ندارد ولی من های کاذب خود شیفته و پر نخوت می باشند

این تکبر زهر قاتل دان که هست* از پی پر زهر شد آن گیج مست

چون می پر زهر نوشد مدبری* از طرب یکدم بجنباند سری

بعد یک‌دم زهر بر جانش فتد* زهر در جانش کند داد و ستد

مثنوی معنوی ؛دفتر چهارم

و:

علتی بدتـــر ز پندار کمــال* نیست اندر جان تو ای ذودلال

از دل و از دیده‌ات بس خون رود* تا ز تو این معجبی بیرون شود

علت ابلیس انا خیری بدست* وین مرض در نفس هر مخلوق هست

مثنوی معنوی ؛دفتر اول

8- «من» واقعی نسبت به مدح و قدح اهمیت چندانی نمی دهد، زیرا که به خودش اعتماد دارد ولی من های کاذب نیازمند تعریف و تمجید دیگران هستند.

دم بجنبانیم ز استدلال و مکر* تا که حیران ماند از ما زید و بکر

طالب حیرانی خلقان شدیم* دست طمع اندر الوهیت زدیم

در هوای آنکه گویندت زهی* بسته ای بر گردن جانت زهی

مثنوی معنوی ؛دفتر سوم

و:

زینت او از برای دیگران* باز کرده بیهده چشم و دهان

مثنوی معنوی ؛دفتر چهارم

9- «من» واقعی شکوفا شده شاد است و ولی من های کاذب گرفتار غمهای حقیر و به تعبیر مولانا «سیاه» هستند.

به صدف مانم خندم چو مرا می شکنند کار خامان بود از فتح و ظفر خندیدن

دیوان شمس ؛غزل:1989

من اصیل شادست ودنبال شاد کردن دیگران می باشد

بکوشید تا رنجها کم کنید* دل غمگینان شاد و خرم کنید

فردوسی

10- «من» اصیل شکوفا شده در لحظه و زمان حال زندگی می کند ولی من های کاذب در گذشته و آینده زندگی می کنند. یا گذشته را برای چندمین بار مرور می کند و یا در آینده سیر می کند .

هست هشیاری زیاد مامضی* ماضی و مستقبلت پرده خدا

مثنوی معنوی؛ دفتر اول؛ بیت: 2200

11- «من» اصیل واقعی تنهایی را دوست دارد در عین حال از نزدیک شدن دیگران نیز واهمه ندارد مانند طلای واقعی است که نور افکندن و سنگ محک ارزش واقعی اش را بیشتر اثبات می کند.

12- «من» واقعی هویت خودرا براساس " بودن " تعریف می کند ولی من های کاذب بر اساس «داشتن »

13- «من» واقعی حقیقتی پویاست و متوقف نمی شود حتی مرگ را نیز مرحله ای برای تکمیل می­ داند ولی من های کاذب ایستا می باشند.

"من" حقیقی علی الدوام در حال استعلاست

از مقامات تبتل تا فنا * پله پله تا ملاقات خدا

شرح و حد هر مقام و منزلی* که بپر زو بر پرد صاحب‌دلی

مثنوی معنوی ؛دفتر سوم

14_«من »شکوفا دیگران را همانگونه که هستند می پذیرد و کم طاقتی و تنگ خلقی از خودش نشان نمی دهد .صائب به زیبائی گوید:

تـنگ خلقی شعله دوزخ سرشتـی بـوده است* جـبـهه وا کـرده صـحـرای بـهـشـتـی بـوده اسـت

غزل:358

بیشتر نگاه خود را به دیگران ؛ تعالی می بخشد تا اینکه بخواهد سایر انسانها مطابق میل خود تغییر دهد معروف است که بر سنگ قبر کشیشی نوشته شده است: آن هنگام که جوان بودم و فارغ از همه چیز و تخیّلم مرز و محدوده ای نمی شناخت، در سر آرزوی تغییر دنیا را می پروراندم. بزرگتر و خردمندتر که شدم دریافتم تغییرجهان بسیار دشوار و ناممکن است، پس افق اندیشه ام را محدودتر کردم و بر آن شدم تا تنها کشورم را تغییر دهم. اما این هم خارج از توان من بود.پس از سال ها زندگی و تجربه، آخرین تلاش خود را صرف تغییر خانواده ام کردم. اماآنها نیز تغییر نکردند.اکنون حقیقتی را یافته ام! تنها اگر خودم را تغییر داده بودم، آن گاه نمونه ای می شدم برای اعضای خانواده ام تا آنان نیز خود را تغییر دهند. با انگیزه و تشویق آنها چه بسا کشورم نیز اندکی اصلاح می شد، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر بدهم! و البته این منافات و مغایرتی با خیرخواهی و امر به معروف ندارد.

الحمد لله رب العالمین

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار