بزرگی علی (ع) را در لابه لای واژهها گم کردهام، از اندوه نان و چراغ و کوچه میگویم کاری از من و این واژههای کوچک و زبان بسته بر نمیآید، آخر جنس بزرگی او با همه فرق دارد...
به گزارش
تابناک همدان، غروب از راه رسید نوای دلنشین اذان خلوت کوچههای سوت و کور شهر را در هم شکست.
چشمهای یتیمان بی قرار آمدن اوست تا قدم در خرابههای فقر بگذارد و پدرانه همبازی شان شود.
آن سو مادری کودکانش را صبورانه گرد اجاق جمع کرده و چشم به راه است تا او بیاید و طعم گس فقر را از دیگ خالی اش برچیند.
صدایی میآید، دور، اما آشناست همان غربیه با وفاست که به قرار دوستانش میآید، همان خریدار سفرههای تهی و دلهای تنها.
انتظار دستهای یتیم نواز و بوسهای آسان به سرآمد، عطر خرما و نان داغ هوش از سرشان ربوده، پنهانی کیسه غذا را هدیه میدهد و میرود مبادا سر گرسنهای بر بالش، اندوهگین بخوابد.
آخر او با همه فرق دارد فقط اوست که حال گرسنگان را میفهد، نه به دنبال نام و نه در پی نشان است.
او برای روشنی فانوس خانههای محقر میآید و از دار دنیا جز تکهای آرامش برای مسکینان و پارهای عدالت برای همگان نمیخواهد.
حالا دیر زمانی است که او بار سفر بسته و کودکان یتیم شهر را به دامن خورشید سپرده و چراغ کوچههای شب زده و فراموش شده شهر از فراقش سو سو میزند.ای کاش بود و میدید مطبخ غبار گرفته و اجاق سرد خانهها را، پدری شرمسار از روی فرزندانش و مادری که نگران طفل بیمارش است که تب دارد، تب سرد نداری!
میگویم: سختی نکن تا کی صبوری؟ بگذار در خانه کسی را بزنیم در این شهر کسانی هستند که دستشان به دهان میرسد و ثروتشان ...
بگذار گرهای از زندگیت باز شود و از دشواری رها شوی، به آسمان خیره شد چشمهایش گریه میخواهد، اما استوار و امیدوار زیرلب زمزمه میکند آن روز شکم گرسنه طفلم، مرا به در خانه منعمی فرستاد در مسیر معرکهای دیدم درویشی با صدای محزون آواز سرداده بود:
مروای گدای مسکین در خانه علی زن که علی زند دمادم در خانه گدا را
از آن روز دیگر در هیچ خانهای را نزدهام.
مات و مبهوت مانده ام باورم نمیشود تمام دانسته هایم از علی (ع) دگرگون شده همیشه شهریار را برای سرودن شعر زیبای «همای رحمت» میستودم و عظمت و جلال علی (ع) را در آن میدیدم حالا با تغییری این چنین، بزرگی علی (ع) را در لابلای واژهها گم کردهام.
از اندوه نان و چراغ و کوچه میگویم کاری از من و این واژههای کوچک و زبان بسته برنمیآید.
براستی علی (ع) چقدر بزرگ است که در خانه گدا میزند، به رکوع، خاتم به سائل میبخشد، دوستی با تهی دستان و همنشینی با مستضعفان را وظیفه امیری خود میداند همانگونه که عدالت را...
اصلا او با همه فرق دارد! اما افسوس از میان فرق هایش تنها فرق مبارکش را شناختند.