گفت گفتی
زمین بخر
گفت گفتی میلگرد بکار
گفت گفتی سیمان بخر
گفت گفتی طلای خالص بخر
گفت گفتی بورس جگر و اعصاب میخواد
قلب میخواد
همه اینها چطوری؟
گفتم
زمین شمال طلای آب در دهه ۱۴۰۰ است...
میلگرد را با سیمان در زمین بکار تا زمینی که واردات بیرویه چای و برنج خشک کرد آباد بشود
این باغهای ما روزی زمین چای بود
چای شمال
سیاست نابلد با بیارزش کردن ارزش کار کارگر
زمینهای چای ما را خشک کرد...
زمینی را که گفتم بخرید و میلگرد بکارید
زمینی بود
که اجداد من در آن چای و برنج میکاشتند امروز
بایر شده مجبوریم
میلگرد در خاک سیمان بکاریم تا گل بتنی بدهد!
نابلدی با از بین بردن کارگر و کشاورز زمینهای ما را بایر کرد...
اما طلا سادهترین راه نگهداشت پول بیارزش شونده است برای تو که اعصاب و قلب و جگر نداری!
حرفهای من تحلیل اقتصادی نیست
راه حل ممکن است...
من استاد علم اقتصاد نیستم جنس مغز و حال تو را میشناسم
یا مثل من
چهار تا مانیتور روشن بگذار و وسط نوشتن نگاهی هم به واچ لیست داشته باش،
اين چشم، قلب، اعصاب و جگر نياز دارد...
این بهتر از جراحی کردن یک ساق خرد شده با دستمزد ۱۰۰ هزار تومان است!
من با ۴ دلار ساق خرد شده عمل میکنم
یک بطری آب معدنی یک لیتری = یک جراحی ساق
در طرح توهم سلامت به من در بیمارستان دولتی براى جراحى ساق شكسته خرد شده شما ١٠٠ هزار تومان دستمزد میدهند اين همه ارزشى ست كه سلطان بيمه براى كار من و پاى تو قائل است...
بیشتر از یک دهه است این تفریح من است
و نه شغل من!
انتهای پیام/*