به گزارش تابناک به نقل از روزنامه ندای هرمزگان، پیرمرد مهربان گزارش ما چوپانی است که بدلیل نداشتن شناسنامه حدس میزند 38 ساله باشد. سن فرزندانش را هم نمیداند.
خبردار شدیم چوپان مهربان با 38 سال سن همچنان در پی شناسنامه و هویت خود میگردد. حس کنجکاو خبرنگاریام اینبار برای تهیه چند گزارش میدانی ' مرا راهی بهشت جنوب کرد. وارد ده که شدم' آدرس منزل غلامرضا محمودی را از اهالی پرسیدم' با همراهی جمعی از اهالی روستا وارد کاشانهی محقری از جنس برگ درختان خرما شدیم، زندگی رونق دیگری داشت، پیرمرد کتریاش بر آتش و چای دو آتیشهاش آماده خوردن بود، تکه موکتی داشت و یک بالش کهنه و قدیمی که بر روی آن میآرمید. دیدن کفشهایش مرا به خاطرات سالیانی دور میبرد، کفشهای پلاستیکی که امروزه کمتر در بازار دیده میشود. هیچ نداشت، اما مهمان نوازیاش شرمندهمان میکرد. همان یک بالشی هم که داشت به ما تعارفش کرد.
خود را معرفی کردم و شرح واقعهی چگونگی شناسنامه نداشتنش را جویا شدم.
میگوید اسم و فامیلش غلامرضا محمودی است. متولد نازدشت و ساکن همین روستا است. به همراه دو خواهرش سه فرزند خانواده هستند که والدین و خواهرانش شناسنامه دارند و خواهران وی پس از ازدواج برای ادامهی زندگی روستای سنگنان رفته و اکنون در آنجا زندگی میکنند.
غلامرضا میگوید: سالها پیش در کوههای ناز دشت زندگی میکرده و پدرش هم با شغل چوپانی روزگار میگذرانده و در پی اخذ شناسنامهاش نبوده، از سن حدود 7 سالگی برای چوپانی غلامرضا را همراه یکی از بستگانش راهی ایرانشهر میکنند و مدت 23 سال از زادگاهش به دور مانده و در سن 30 سالگی او را به زادگاه مادریاش (نازدشت) باز میگردانند.
در ابتدا غلامرضا را خواهرانش نمیشناسند و تنها والدین از روی ظواهر و نشانههای بدن و صورتش او را شناسازی میکنند.
غلامرضا در نازدشت فصل جدیدی از زندگی را آغاز میکند، وی که بدلیل نداشتن شناسنامه ازدواجش با مشکل مواجه میشود ناچار به ازدواج موقت روی میآورد.
حاصل زندگی مشترکشان 2 فرزند است که همسرش برای شناسنامه دار شدن فرزندان از وی جدا شده و با فرد دیگری ازدواج می.کند و فرزندانش، ناگزیر با نام و شناسنامه ناپدری شناسنامهدار میشوند.
او که پیرمردی تنهاست در گذشته از طریق شغل چوپانی امرار معاش میکرده است، اما بخاطر ندادن حق و حقوقش از چوپانی فاصله میگیرد و به عنوان کارگر فصلی در کشاورزی روزی میگذراند.
وی بخاطر فقدان شناسنامه از یارانه ، سبدهای حمایتی دولت و کمکهای نهادهای حمایتی و حتی رفتن به سفرهای زیارتی محروم است. غلامرضا بخاطر نداشتن شناسنامه آرزوهای زیادی بر دلش مانده است، وی از رفتن به سفر و بهرهمندی از بسیاری از حقوق شهروندی محروم شده است.
میگوید تا بحال چندین بار برای اخذ شناسنامه و گرفتن گواهی هویت به ثبت احوال زیارتعلی مراجعه کردهام و به مدت دو سال دنبالهی کارم را گرفتم، اما علیرغم ارائهی شناسنامه پدر و همراهی خواهران و استشهاد محلی گفتند که باید به شهر رفته و آزمایش خون بدهم، نداشتن سواد از یک سو و تحمیل هزینه سنگین آزمایش DNA به دلیل نداشتن بیمه، او را از ادامهی تلاش برای شناسنامه گرفتن مستاصل کرده و ادامهی این مسیر و اثبات هویت فامیلی خود برای غلامرضا، حمایتهای دولت را که میطلبد که بتواند رایگان هزینههای سنگین آزمایش ژنتیک و همچنین دیگر هزینههای ثبتی ادارهی ثبت احوال را برای شناسنامهدار شدن پرداخت کند.
به گفته وی؛ برای یافتن هویتش به ادارات ثبت احوال و دادگاه مراجعه کرده است که متأسفانه دادگاه زیارتعلی بدلیل نداشتن شناسنامه مبلغ 120 هزار تومان وی را جریمه کرده است.
با این تفاسیر نقش دولت در وظیفه قانونیاش که رعایت حقوق شهروندی و حمایت مالی از وی جهت اخذ شناسنامه است گویا در حق غلامرضا بی رنگ شده است.
چه دردناک است در شهر و دیاری زندگی می.کنی که آن را وطنت میدانی، اما نمیدانی اهل کجا هستی! مدرکی نیست که ثابت کند اسمت چیست؟ چه کارهای؟ چند سال سن داری؟ محل تولدت کجاست؟ با چه کسی ازدواج کردهای؟ و همین موضوع برای فرزندت نیز تکرار خواهد شد! فرض تصورش هم دردناک است؛ زمانی که هویتت را کسی جز خودت نمیتواند اثبات کند! و فرزندانت باید نام ناپدری خود در شناسنامه به کول کشند.
غلامرضا دو فرزند دختر دارد که هر دو ازدواج کردهاند، اما به دلیل نداشتن شناسنامه در ابتدا ،نمیداند دقیقاً آنها چندسالشان است، تنها با دست اشاره به قدشان میکند که حدس میزند سنشان حدود 4 الی 5 سال بوده که همراه مادرشان رفتهاند و اکنون متأهل هستند.
او همچنین سن خواهر خود را مبنای سن خود میداند و حدس میزند 38 سال سن داشته باشد، زیرا خواهرش گفته یک سال از غلامرضا بزرگتر است. طبق شناسنامه خواهرش 39 سال سن دارد.
روستای نازدشت بخش رودخانه در شهرستان رودان واقع شده و در فاصله 150 کیلومتری مرکز استان هرمزگان میباشد.
گزارشگر: زینب نورالدینی
انتهای پیام/*