به گزارش تابناک یزد،در آیین بزرگداشت مهدی آذریزدی که در محفل انس برگزار شده بود بر سختکوشی این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان تاکید شد.
در محفل انسی که به یاد مهدی آذری یزدی برگزار شده بود قاسمعلی فراست،مصطفی رحماندوست، محمد عزیزی و الهه کسمایی به بیان دیدگاههای خود در مورد شخصیت و آثار این نویسنده فقید پرداختند.
قاسمعلی فراست -نویسنده- گفت:مهدی آذریزدی زمانی که از تهران به یزد آمده بود 250 کارتن کتاب را به همراه داشت. او هم سختکوش بود هم سخت کار کرد. دو نویسنده در ایران در کار نگارش به خود سختی زیادی را دادند اگر چه که ادبیات بر مبنای عرقریزان روح شکل میگیرد اما به نظر من محمود گلابدرهای و مهدی آذریزدی در این زمینه زبانزدند.مهدی آذریزدی در جاهایی خودش میخواست زندگی را با سختی پشت سر بگذارد اما اگر وقت ایشان صرف خواندن بیشتر میشد بهتر از اینها میتوانست کار کند .
این نویسنده گفت:نتیجه کار آذریزدی این بود که نسلی را با ادبیات کلاسیک ایران آشنا کرد. او بسیار از کتابهای کلاسیک ما را ویژه کودکان و نوجوانان بازنویسی کرد و این کار باعث شد تا کسانی که سواد کمتری دارند بتواند با آثار فاخری همچون سیاستنامه و کلیه دمنه و ... آشنا شوند. گرایش مهدی آذریزدی به ادبیات داستانی از دو جهت حائز اهمیت بود زبان روایی داستان،خوانش متون را تسهیل میکند. کسانی که در دهه 50 و 60 اهل مطالعه بودند راه ورودشان به این عرصه اغلب به سبب متون آذریزدی بود او را امروز نباید با نویسندگان این دوره قیاس کرد. او را باید در دهه خودش سنجید. با وجود این که او میلیونها بچه داشت اما هیچ وقت بچهای نداشت اگر بناست صدای او به اهل کتاب برسد این ما هستیم که باید صدای او باشیم و دنبال کار او را بگیریم.
مصطفی رحماندوست نیز در این محفل با اشاره به سابقه آشنایی خود با مهدی آذریزدی به مناسبت اولین سمینار کودک و نوجوان در ایران در اوایل انقلاب گفت:در آن زمان هنوز آذریزدی را ندیده بودم اما تلفنی با او قرار گذاشتم. او در آن زمان ساکن طبقه دوم کتابفروشی اشراقی بود. قرارمان میدان انقلاب بود؛ نه او مرا دیده بود، نه من او را .اما از دستمال یزدیاش او را شناختم و به اسم صدایش زدم و این آغازی شد برای دوستیهایمان .
این شاعر و نویسنده تاکید کرد:آذریزدی اهل رفت و آمد نبود. یکبار قصد کردم که اورا در یزد ببینم. حسین مصرت که واسط ما بود گفت: او کسی را به خانه راه نمیدهد حتی دق باب را نیز برداشته است. به آنجا رفتیم و من با سنگ آنقدر به در کوبیدم که به ناچار در را باز کرد. حسین عصبانی بود. در ساختمانی که خودش یک دنیا حرف بود من دست او را گرفتم و او را به سمت کوچه کشاندم و گفتم :ببین اسم این کوچه «آذریزدی» است. همه به تو فکر میکنند. گفت: چه فایده من بچهای ندارم که بتوانم این پلاک را به او نشان بدهم .حتی زنی ندارم که بتوانم گاهی با او دعوا کنم و ... . مسائلی که هرگز به کسی نگفتیم. اما کتاب «تو ای پری کجایی» من تا حدودی نشان از حال و هوای مهدی آذریزدی در آن دیدار را دارد.
محمد عزیزی -ناشر- نیز با حضور در این محفل ضمن ابراز ناخرسندی از کیفیت آموزشهای دانشگاهی گفت :خوشابه حال مهدی آذریزدی که هرگز به مدرسه نرفت ودر هیچ مقطع تحصیلی حضور نداشت. چون اگر اینچنین بود ما هرگز مهدی آذریزدی را نداشتیم.دانشگاهای ما چیزی ندار ند که به بچهها آموزش دهند.
او با اشاره به بیان اینکه مهدی آذریزدی مصداق بارز این شعر «نگار من به مکتب نرفته و خط ننوشت /به غمزه مساله آموز صد مدرس شد» است،تاکید کرد:او به حد کافی در کارش تحقیق و پژوهش داشت و از ظهر تا غروب در کتاب فروشی مشغول بود و شبها هم در میان کتابها میخوابید و در کار پژ وهش بسیار مسلط تر از بسیار از کسانی که امروز دارای مدارک کارشناسی و کارشناسی ارشد دارند بود. مهدی آذریزدی به شدت متانت طبع داشت و معلم خودش بود.
مدیر نشر روزگار همچنین اظهار کرد: من بعد از انقلاب فکر میکردم انتشاراتی مثل امیر کبیر دارای شعب دیگری درنقاط تهران شوند اما امروز شاهدیم که کتابفروشها یکی پس از دیگری به لباس فروشی و مراکز دلالی بدل میشوند .به امید روزی که همه بنگاهها و بانکها به کتابفروشی تبدیل شوند تا امسال آذریزدی بتوانند شادباشند.