به گزارش تابناک قم، خودکار جوهر پسداده روی میز، لپتاپی که رنگ از رخ صفحه کلیدش پریده، لیوان چای نپتونی ماسیده کنار دستگاه ضبط صوتی که دارد خفه میشود و حجمش پر است، بوقهای تلفن که به هیچ بله گفتنی ختم نمیشوند، سوالهایی که در میانش گوشی را قطع میکنند، جلسات صبح و ظهر و شب و انگشتی که بی وقفه روی صفحه کلید رنگ پریده یا کاغذ سررسید نوروز پنج سال پیش تکان میخورد، سوزش چشم و سردرد، دوربینی که خداکند در این گرانیها خراب نشود، شاتهای پی در پی، شنیدن روزانه «حق نداری تصویر مرا پخش کنی»، یک تماس و یک باید حذف شود، نازل بودن دستمزد آخر ماه و شاید برای بسیاری هم کبودی زیر چشم، توهین، دندانی که شکستهاست، خرابی اتوبوس و ...
امروز در میهن من روز خبرنگار است، قشری کم جمعیت و البته آسیبپذیر، قشری که سالیان سال است صدای مردماند، صدای مشکلات، صدای پاسخها هستند، صدای اتفاقات، گاهی صدای تلخی و گاهی صدای شیرینیها، اما هیچوقت صدای دردهای خودشان به گوشهایی که باید نرسید.
البته جز خودشان، چه کسی بلندگو را برداشته و معضلات روز جامعه را فریاد میکند؟ حتم دارم در میان هزار و یک درد مردم که با صدای بلند مینویسند، درد خودشان را فراموش کردهاند. فراموش که نه، گم شدهاست. نارضایتیها و مشکلات بزرگ و کوچک اصحاب رسانه در بین سیل اخبار گرانی و فوت و بیماری و برق و آب و بحث فلانیها، گم شدهاست.
در استان قم، تعداد خبرنگاران و اصحاب رسانه به ۲۰۰ نمیرسد و همین رقم کوچک باعث میشود مشکلاتشان بیشتر بین اخبار مربوط به استان غرق شود، هرچند تصور این است که هر چه تعداد کمتر، فشار کار بر روی افراد بیشتر، لذا رسیدگی به نارضایتیها هم آسانتر میشود، اما اکثرا تصورات غلط از آب در میآیند و این تعداد محدود به چشم کسانی که گره کار دستشان است، نمیآید.
خبرنگاران قم مانند تمام خبرنگاران دیگر، مشکلاتی، چون دستمزد کم، بیمه، رفت و آمد جلسات، امنیت شغلی و ... دارند و صدایشان کم است، رنگ جوهر قلمشان وقتی از دردهایشان مینویسند کمرنگ است.
امروز روز خبرنگار است؛ روز گرامیداشت این قشر، از خوبیها بگوییم، از مشکلاتی که با یکی دوبار انتشار در سایت حل شد، از روزنامه و مجلهای زرد شده گوشه کشو خاک گرفته قدیمی که فقط بخاطر قلم حیرتانگیز روزنامهنگارش آن را نگهداشته، از عکسی که جایزه میگیرد و مردم در صفحات مجازی دست به دستش میکنند، از خبر خوبی که بر لب رفتگر ایستاده کنار دکه یا دختر دانشجوی موبایل بهدست، لبخند مینشاند، از دانستن و طلب بیشتر دانستن، از گزارش تصویریای که عدهای را میخکوب تلوزیون میکند و از چای هل داغ اول جلسه.
هم خوشی هست و هم ناخوشی، قلم است دیگر گاهی روان روان است و گاهی جوهرش ته کشیده؛ تنها چیزی که میماند عشق است، به کار، به مردم، عشق به روزهای خوبی که قرار است با قلم او رقم بخورند.
امروز هم تمام میشود و دوباره تا سال بعد ۱۷ مرداد اخبار نارضایتی اصحاب رسانه و مشکلاتشان در بین اخبارهای دیگری که خودشان نشر میدهند گم میشود و تنها آرزوی آنها این است که کاش اخبار گلههایمان در میان اخبار خوشحالکننده، در میان اخباری که مدتهاست مردم انتظار شنیدنش را دارند گم شود.