وداع با ماه با برکت رمضان در قالب اشعار از قدیم الایام در نگاه شعرای مذهبی تجلی خاصی داشته که خواندنش نیز به اهل دل حال و هوایی معنوی می بخشد.
کد خبر: ۶۳۲۹۴
تاریخ انتشار: ۲۷ تير ۱۳۹۴ - ۰۶:۱۳ 18 July 2015
برخی از این اشعار معنوی در وداع ماه مهمانی خدا در ضیافت رمضان ، عبارتند از :


 

اشعار تبریک عید فطر, شعر زیبای وداع با ماه رمضان

  قسم به عشق جدايي ز آشنا سخت است
جدايي از سحر و محفل دعا سخت است

براي ديده شب زنده دار خود گريم
قسم به اشک سحر دوري از بکا سخت است

صفاي هر دل عاشق مرو مرو رمضان
...
دوباره رويت دلهاي بي صفا سخت است

بيا مرو که شياطين دوباره مي آيند
بدون جلوه تو انس با خدا سخت است

دوباره وقت اذان غفلت عارضم گردد
غم جدايي از ذکر ربنا سخت است

پرستوي دل ما را ز بام خود مپران
که ترک سفره شاهانه بر گدا سخت است

بعيد نيست به زودي فرارسد مرگم
امان که اين سفر آخرت دلا سخت است

قيامتي است قيامت که روز وانفساست
اگر نظر ننمايد امام رضا(ع) سخت است

مرا به ساحل ديدار دلبرم برسان
شکسته کشتي و دريايي از بلا سخت است

بگو به خيمه نشينان جبهه اي شهدا
فدائيان حسين دوري از شما سخت است

هنوز مرغ دل خسته ام مهيا نيست
هنوز پر زدنم سوي کربلا سخت است

خدا کند به دلم مهر نوکري بزنند
خدا کند خودشان سوي دلبرم ببرند

سيد محمد ميرهاشمي

**********************
مناجات آخرماه با امام زمان(علیه السلام)

 آقا سلام! ماه مبارک تمام شد
شب­هاي آخر من و ماه صيام شد

درهايي از ضيافت حق بسته شد ولي
پشت در نگاه شما ازدحام شد

سفره دوباره جمع شد و دير آمديم
دير آمديم و قسمت ما فيض عام شد

بين دعاي آخر سفره دعا کنيد
شايد که سال، سالِ ظهور امام شد

آقا دعا کنيد که شب­هاي آخر است
شايد که مهماني ما هم به کام شد

رحمان نوازني

***

رفتی ای ماه خدا ماه جلی
ماه مهمانی حق ماه علی

مه عشق و مه شور و مه نور
مه دلدادگی و ماه سرور

مه عفو و مه غفران گناه
ماه دلبستگی دل به الاه

با نوایی همه لبریز دعا
داشتم در دل شب با تو صفا

همنوا با دل زارم بودی
چلچراغ شب تارم بودی

همه شب با دل پر از غم و آه
خجل از معصیت و بار گناه

می زدم توبه به هر شعله نفس
رو به درگاه تو می کردم و بس

اینکه سرمست ز صهبای توام
عاشق خلوت شب های توام

می روی ای مه پر قدر و بها
ای صفا بخش دل و دیده ما

اشک ما بدرقه راهت باد
نرود خاطره هایت از یاد

بشود گر ز من این عمر تمام
می خورم حسرتت ای ماه صیام

تا شوم بار دگر مهمانت
ز کرم ریزه خور احسانت
محمد مبشری

 

وداع با رمضان, اشعار وداع با ماه رمضان

شعر زیبای وداع با ماه رمضان

 

دارد بساط ماه خدا جمع می شود
از سفره نان و آب و غذا جمع می شود

 

آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود
دارد ز دست های گدا جمع می شود

 

فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد
زیباترین بهانه ما جمع می شود

 

یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید
اما چه زود حال و هوا جمع می شود

 

نزد طبیب حال دلم خوب می شود
وقتی طبیب هست شفا جمع می شود

 

من تازه انس تازه گرفتم به نام تو
ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟

 

دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما
دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود

 

مارا بخر ؛ بیا و معطل نکن مرا
لحظه های لطف و صفا جمع می شود

 

امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من
دریای رحمت تو کجا جمع می شود

 

این بار من که ریخته در راه آخرش
با رحمت امام رضا جمع می شود

 

امشب که رفت وعده ما در محرم است
در صحن ارک اهل عزا جمع می شود

 

آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا
در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود

 

 شعر زیبای وداع با ماه رمضان, اس ام اس وداع با ماه رمضان

شعر زیبای وداع با ماه رمضان

 

به پاى درد و دل بنده چاه کم آورد.
مقابل جگر من که آه کم آورد.

به پیش هیچ کسى کج نگشت گردن من
ولى مقابل این بارگاه کم آورد.

تمام شد رمضان, تازه ما شروع شدیم
به شب نشینى عشاق ماه کم آورد

به بارگاه کریمت گناهکار آمد
ولى ببخش اگر که گناه کم آورد.

شدم شبیه به "جون”غروب عاشورا

کنار نور تو رنگ سیاه کم آورد

اگر نگاه کنى کم میاورم حتما

زهیر در قبل یک نگاه کم آورد.

براى کوه گناهى به کاه راضى شد

بدا بحال هر آنکس که کاه کم آورد

خدا زیاد کند بین توبه ها کم را

زمان توبه چه خوب ست گاه کم آورد.

زمان توبه من هم نریخت گریه من

همینکه رفت دم قتلگاه, کم آورد.

خودت بیا و بگو یاعلى بلندم کن

دوباره بنده تو بین راه کم آورد
استاد علی اکبر لطیفیان

 

وداع با ماه مبارک رمضان, اشعار تبریک عید سعید فطر

اشعار وداع با ماه رمضان

 

افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

 

افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یک باره چو اوراق خزان رفت

 

شد زیر وزبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

 

بی قدری ما چون نشود فاش به عالم
ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت

 

با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

 

بر داشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت

 

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت

***


 الغرض! فيض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فيض عام شده است
دل ناباورم صدا ميزد:
ميهماني مگر تمام شده است؟

***

گفته بودند آخر اين ماه
عاشقش سر به زير خواهد شد
گفته بودند با دلم هر شب
توبه کن! توبه، دير خواهد شد

***

رمضان­هاي بي شمار رسيد
همه شب­ها گذشت پي در پي
با خودم گفتم اي دل بي درد
فرصت توبه مي­رود، پس کي؟

***

فکر اين باش سال ديگر هم
رمضان مي­رسد ز راه اما
تو مگر مي­شوي عوض؟هرگز
تو مگر توبه مي­کني اصلا!

***

تو فقط فکر آمدن، رفتن
فکر در مسجدِ خدا بودن
فکر با اشک خود غريبه شدن
با همه شهر آشنا بودن

***

چيست ديگر بگو که قلب تو را
به تامل، به فکر وا دارد؟
تو گمان مي­کني به راه آيي؟
مرگ بايد تو را به راه آرد

***
اي دل، از حال خود مشو غافل
چهره با اشک خود معطر کن
فرصت گفت و گو کمي باقي است
خيز و فرياد توبه­اي سر کن

جواد محمد زماني


*********************


 وقت جدايي من و ماه صيام شد
يعني غروب طلعت اين بار عام شد

دارد بساط ماه خدا جمع مي شود
آه درون سينه ي ما مستدام شد

توشه براي روز جزا برنداشتم!
فرصت گذشت و خوشه ي عمرم تمام شد

يادش به خير ... سوز مناجات نيمه شب
وقتي که با خدا دل ما هم کلام شد

يادش به خير ... لحظه ي افطار ... تشنگي
نام حسين گفتن ما التزام شد

دست ادب به سينه نهادم به سوي او
اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد ...

... واي از دمي که خنده ي کوفي جماعتان
بر زخم بي شمار تنش التيام شد

هر کس به نوبه ي خودش از او بها گرفت
وقتي ميان قتلگهش ازدحام شد ...

محمد فردوسي


*********************

  اي ماه مخصوص خدارفتي برون از دست ما
آيا زما هستي رضا؟ ماه مبارک الوداع

کردي تو چون عزم سفر، ما را نمودي خون جگر
اي همدم شام و سحر ماه مبارک الوداع

اي معدن جود و سخا اي حاجت هر بينوا
بود از تو ترويج دعا ماه مبارک الوداع

رفتي اي ماه عزيز کردي محبان اشک ريز
اي يار روز رستخيز ماه مبارک الوداع

گنجينه ي عرفان تويي رونق ده قرآن تويي
سرچشمه ي ايمان تويي ماه مبارک الوداع

زينت ده هر محفلي تو نور چشم هر دلي
تو ياور هر سائلي ماه مبارک الوداع

هر کس که خواهان تو است نالان زهجران تو است
در فکر دوران تو است ماه مبارک الوداع

اي ماه با عز وجلال مقصود حي لايزال
ما را نکن افسرده حال ماه مبارک الوداع

ما عاشق نام توييم ما تشنه جام توييم
مايل به اکرام توييم ماه مبارک الوداع

گشتي نهان از هر نظر کو عمر تا سال دگر
بينيم رويت چون قمر ماه مبارک الوداع

اي مايه اميد ما اي شاهد روز جزا
درد محبان کن دوا ماه مبارک الوداع

شاعر: گمنام

*********************

اومدم آشتي کنم وقتشه حالا – آخدا
روت و برنگردون از من،جون مولا آخدا

من ميخوام ساده و بي پرده باهات حرف بزنم
مِثِه اون چوپون که بود دوره ي موسي آخدا

هرچي بنده بد باشه،توزود ازش راضي ميشي
نميخواي ميون مردم بشِه رسوا آخدا

من که روشو ندارم،اِسمتو برلب بيارم
امّا تو گفتي بيا بگو خدايا،آخدا

بَدَم و،يه عُمريه براي اينکه خب بشم
مي کنم هِي با خودم امروز و فردا آخدا

کي مي تونه به تو نارو بزنه،رو راس نشه
خال تو بالاتَره از همه خالا آخدا

من ميخوام غيرخودت به¬هيچ کسي رو نندازم
دَستامُو دراز کنم پيش تو تنها آخدا

تو که بهتر از همه مي دوني من چيکاره ام
جونِ مولا- نزني پَردَه مو بالا آخدا

تو که بيشتر از خودم تُو مردم آبروم دادي
مي دونم- نمي کني مشت منو وا آخدا

باورم نمي شه فردا تو منو بسوزوني
دشمن مولا بايسته به تماشا آخدا

هر چي من بد مي کنم بازم تو خوبي ميکني
نه با من با هر بَدي خوب ميکني تا آخدا

بَدي مو قبول دارم تو خوبي کن به روم نيار
چون کوتاهه پيش تو ديوار حاشا آخدا

به گُل روي علي و بچّه هاش خوارم نکن
بي- اونا چيکار کنم روز مبادا آخدا

بَس کي بد سرزده ازمن ديگه سَرخورده دلم
به سرم هرچي بياد حَقَّمه امّا – آخدا

ديده رو،نديده گير، منو به اربابم ببخش
مَردِ مَردا – پسر بي بي و مولا آخدا

هموني که همه ي بيگونه هام ديوونه شن
که نداشت يه ذَرّه از دُشمنا پَروا آخدا

اوني که به زير بار زور نرفت و کشته شد
با لب تشنه کنار دو تا دريا آخدا

دست آخر اومدن خيمه هاشم آتيش زدند
بچّه هاشم فراري همه به صحرا آخدا

تو اگه بخواي بشه”انسوني”ام آدم مي شه
لُري ميگم،منو بپّا – آخدا

حاج علي انساني

***


 افسوس که ايّام شريف رمضان رفت
سي عيد به يک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سي پاره ي اين ماه مبارک
از دست به يکبار چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ اين گلّه بُد از گرگ
فرياد که زود از سر اين گلّه، شبان رفت

شد زير و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شيرازه ي جمعيّت بيداردلان رفت

بيقدري ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهي که شب قدر در او بود نهان، بود

برخاست تميز از بشر و ساير حيوان
آن روز که اين ماه مبارک ز ميان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه ي اعمال، سياهي چو دخان رفت

با قامت چون تير در اين معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غيوران به سراپرده ي مژگان
دير آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن يوسف نرود بر دل يعقوب
آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت

سيد علي لواساني

***


فرصت خوب رهـايي شد تمام
ماه عشق و آشتي ماه صيــام

سـي شب ماه خدا پايان رسيد
ماه شــوال المکـرم شد پديد

رفت ديگر يا عـلي و ياعظيـم
خواندن سي جـزء قرآن کريم

نغمه ي اغفرلنــا و ارحم لنـا
وقت افــطار و دعـاي ربنــا

الوداع اي نغمـه هاي دلپـذير
الوداع اي افتتــاح و اي مجير

الوداع ادخل علي اهل القبـور
الوداع اي جلوه ي شور و شعور

الوداع  شبهاي تقدير و قضــا
الوداع محراب و اشـگ مرتضي

رفت شبهاي پر از سوز ســحر
ليله القــــدر دل افروز سحر

بزم افطار و سـحر برچيده شد
تا هلال عيـد پاکـان ديده شد

الوداع اي اشگ چشمـان علي
الوداع اي نان و هميــان علي

بر همه لطف خدا امــداد کرد
ذره اي هم شامل (مقداد) کرد

**********************

سي سحر نه، که بيست-سي رمضان، رفت و مهمان ماه ها نشديم

دست ابليس بسته بود امّا، نقره داغ گناه ها نشديم

آه از زشتي عمل هامان، آخ از تلخي عسل هامان

دوري راه را شنيديم و مرد اين کوره راه ها نشديم

فيلم ها، صحنه هاي مسئله دار، و قنا ربّنا عذابَ النّار

شرم را ماهواره ها بردند، سر به زير نگاه ها نشديم؟

رو سپيدان سياه تر از پيش، تيره ها رو سپيدتر از قبل

قلب هم رنگ اين جماعت شد، حامي رو سياه ها نشديم

سينه لبريز شرک هاي خفي ست، پول و پست و مقام بت شده اند

خورد سرها به سنگ گور افسوس، بنده ي «لا إله»ها نشديم

چاله و چاه را نفهميديم، راه و بيراه را نفهميديم

کوه را کاه را نفهميديم، زخمي اشتباه ها نشديم

آسمان عاق مي کند ما را، بس که کفران خلق را ديده است

بال و پرهاي توبه بگشاييد، تا زمين گير «آه» ها نشديم


**********************

خداحافظ اي بهار دلم، اي دعاي سحر، اي ابو حمزه
خداحافظ اي رفيق دلم، مي روي ز برم، با چنين غمزه

خداحافظ افتتاح سحر، اي مجير سحر، گريه شب ها
خداحافظ جوشن تقوي، مونس دل ها هديه زهرا

همه هستم رفته از دستم، اميد دل را به تو بستم
اي خدا العفو، اي خدا العفو

اگر رفتي اي مه رمضان، همره شهدا، محضر داور
مبر اي ماه آبروي مرا، جان آل عبا، پيش پيغمبر

مکن شکوه از معاصي من، روح عاصي من در بر حيدر
مکن شرم و روسياهي من آشکارا بر ديده کوثر

نما اي مه آبرو داري، که داري با من سرِ ياري
اي خدا العفو، اي خدا العفو

سحر خيزان کو مه رمضان سايه سرمان همنشين ما
چه شد اي هم سفره سحرم سوز آه و دل آتشين ما

ندانستم قدر قدر تو را اي عطاي خدا اي مه خوبان
مبر با خود سوز و آه و دعا، شور و حال مرا در شب هجران

به تاب و تب عادتم دادي، به اشک شب عادتم دادي
اي خدا العفو، اي خدا العفو

کنون که تو مي روي ز برم اي تو تاج سرم اي حبيب من
نما عهدي بر دل و جگرم، چشم و روي تَرَم، اي طبيب من

شب عيد و دست خالي من، خسته بالي من شوق هر عهدي
مرا فرما با امام هدي همچنان شهدا ياور مهدي

منو هجر صاحب اين ماه، تو و ياري در تمام راه
اي خدا العفو، اي خدا العفو

مرا کردي همنشين خدا، اي مَه شهدا، اي مَه رحمت
نشان دادي در ميان دعا، جلوه سعدا با همه عزت

مرا بردي گه به کرب وبلا، گه مدينه و يا  کوچه نيلي
گهي خواندي روضه پهلو از غم  بازو يا غم سيلي

بيا و کار خدايي کن، مرا ديگر کربلايي کن
نينوايي کن، نينوايي کن

**********************

حيف که از دست ما ماه خدا مي‌رود
ماه مناجات و نور، ماه دعا مي‌رود

ماه سحر خيزي اهل صفا مي‌رود
ماه وصال علي، ماه ولا مي‌رود

ماه خدا رفت رفت، جلوه بدرش به خير
زمزمـه‌هاي شب و ليله قدرش به خير

بود به روي خدا، چشم تماشاي ما
خواندن جوشن کبير، صوت دل‌آراي ما

هر شب و هر روز بود، بزم خدا جاي ما
زمـزم? افتتاح، سـر زد از آواي مـا

حيف که مانند برق، اين مه معبود رفت
ديـر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت

ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما
دست خداوندگار بود به همراه ما

نور به افلاک داد، ذکر هو الله ما
ذکر هو اللهِ ما، اشک سحرگاه ما

نـاله العفو مـا از رمضان دل ربود
گاه دعاي سحر، گاه ابوحمزه بود

زآينه دل گرفت ماه خداوند، زنگ
سلسله زلف وصل، بود سحرها به چنگ

عبد خدا بود و صلح، ديو هوي بود و جنگ
يافت ز خون علي صورت اين ماه، رنگ

محفل قرب خدا کوي علي بود و بس
روي جميل خدا روي علي بود و بس

کيست علي؟ کيست؟ کيست؟ سرّ مگوي خدا
آن کـه هيـاهوي اوست، معني هـوي خـدا

دست و زبان گوش و چشم روي نکوي خدا
داشته شصت و سه سال، ديده به سوي خدا

نور به او متکي، خلق به او زنده بود
عالم و آدم نبود، او به خدا بنده بود

ارض و سماوات را در همگان يک علي است
هم به مکان يک علي، هم به زمان يک علي است

هم به جهان يک علي، هم به جنان يک علي است
بلکه خداوند را در دو جهان يک علي است

قادر منان يکي است، خالق داور يکي است
بعـد خداونـدگار، احمد و حيـدر يکي است

حاصل لوح و قلم، نام علي بود و بود
نقش وجود و عدم، نام علي بود و بود

بعد خدا دم به دم، نام علي بود و بود
ذکر خداوند هم نام علي بود و بود

مدح علي هم همان مدح محمّد بوَد
احمـد حيـدر بـود حيـدر احمد بوَد

علي به نص صريح، نفس پيمبر بود
علي کنـار نبي، ساقي کوثر بود

علي تمام نماز، نه بلکه برتر بود
نمـاز بي مهر او، گنـاه اکبـر بود

عبد مؤيد علي است، جمال سرمد علي است
نه، جان پيغمبر است، تمام احمد علي است

اين دو ز صبح ازل، کنار هم زيستند
جدا ز هم تا ابد، نبوده و نيستند

خداي داند فقط که بوده و کيستند
که بوده و کيستند؟ چه بوده و چيستند؟

دو نـاشناس وجـود دو نـور غيب و شهود
به هر دو از حق سلام به هر دو از ما درود

علي است آقاي من، علي است مولاي من
علي است دنياي من علي است عقباي من

جحيم با مهر اوست، جنت اعلاي من
اگر رَوَم در بهشت، سواي او، واي من

مرده بُدم با دمي زنده شدم از دمش
«ميثمم» و مي‌دهم جان به ره ميثمش

غلامرضا سازگار

***

لحظات دعا، خداحافظ

روزهای خدا، خداحافظ

 

لحظات غریب قبل سحر

بوی افطار هر شب مادر

 

ظهرهای کلافه‌ی بی‌حال

جزءهای نخوانده‌ی امسال

 

ذکرهای نهفته زیرِ لب

مثل تصمیم‌های «از امشب...»

 

ذکرمان گشت ربنا، افطار

پای هر سفره آتنا، افطار

 

چه‌قدَر با خدات کردی حال؟

پلک بر هم زنی شده شوال

 

چشم‌های به در، خداحافظ

لحظات سحر، خداحافظ

 

روزهای مقدس رمضان

لحظه‌های غریب تا به اذان

 

حال و احوال قبل افطاری

قدرهای بلند بیداری

 

چه‌قدَر مانده است تا ساحل

رمضان رفت، ای دل غافل!

 

راه باز است، تو نمی‌بینی

میوه‌ی بغض را نمی‌چینی

 

خویش‌تن را بشوی پس با اشک

دست بر دامن توام، یا اشک!

 

اشک تنها چراغ این راه است

از مسیر درست آگاه است

 

دست خود را بده به دست چراغ

تا کبوتر شود دوباره کلاغ

 

تا پر و بال در حرم بزند

توی باب‌الرضا قدم بزند

 

شب بیست و نهم، چه مایوسی

تو که مثل کبوتر طوسی

 

گاه در پشت پنجره فولاد

گاه در کنج صحن گوهرشاد

 

دل تو سنگ مرمر حرم است

تا به اذن دخول، یک قدم است

 

السلام علیک! دل‌تنگم

ای بمیرم که مایه‌ی ننگم

 

ای بمیرم که زائرت نشدم

بیست و نُه روز شاعرت نشدم

 

به من خسته هم نگاهی کن

دل من را دوباره راهی کن


مهدی رحیمی


اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار