تابناک گیلان / مرد جوان به مأموران گفت که هنگام قدم زدن کنار رودخانه به طوراتفاقی جسد زنی را داخل پتو و در حاشیه رودخانه «پسیخان» در حوالی روستای «خشت مسجد» رشت مشاهده کرده است.
کد خبر: ۳۶۲۵۸۱
تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۱ 18 January 2017

کشف معمای قتل مدیر باشگاه ورزشی زنانه
 
تابناک گیلان / مرد جوان به مأموران گفت که هنگام قدم زدن کنار رودخانه به طوراتفاقی جسد زنی را داخل پتو و در حاشیه رودخانه «پسیخان» در حوالی روستای «خشت مسجد» رشت مشاهده کرده است.
 
 راز قتل مدیر باشگاه بدنسازی زنانه که جسد پتو پیچش در رودخانه کشف شده بود، با تلاش کارآگاهان جنایی فاش شد.
 
رسیدگی به این پرونده از روز یکشنبه 5 دی امسال و درپی تماس مرد جوانی با پلیس 110 شهر رشت آغاز شد. مرد جوان به مأموران گفت که هنگام قدم زدن کنار رودخانه به طوراتفاقی جسد زنی را داخل پتو و در حاشیه رودخانه «پسیخان»در حوالی روستای «خشت مسجد» رشت مشاهده کرده است. به دنبال اعلام این خبر تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدند و با جسد زنی روبه‌رو شدند که آثار بریدگی روی گردنش حکایت از قتل او داشت.
کارآگاهان جنایی درادامه تحقیقات دریافتند زن میانسال درمحل دیگری به قتل رسیده و سپس جسدش درکنار رودخانه رها شده است.
ازآنجا که در بازرسی جسد هیچ مدرکی برای شناسایی هویت قربانی جنایت به‌دست نیامد، جسد با دستور بازپرس کشیک جنایی به پزشکی قانونی منتقل شد. بدین ترتیب کارآگاهان جنایی برای کشف هویت زن میانسال به سراغ پرونده‌های افراد ناپدیده شده طی چند روز گذشته رفتند. با بررسی این پرونده و تطبیق مشخصات قربانی با افراد ناپدید شده آنها به پرونده‌ای رسیدند که مشخصات گمشده، با جسد قربانی شباهت زیادی داشت. خانواده پروانه - مربی باشگاه بدنسازی در لاهیجان- اعلام کرده بودند او از 4 دی سوار بر خودروی پژوی خود از محل کارش خارج شده و به طورمرموزی ناپدید شده است. بدین ترتیب از خانواده پروانه خواسته شد برای شناسایی جسد کشف شده به پزشکی قانونی بروند که بدین ترتیب راز ناپدید شدن زن میانسال فاش شد.
در ادامه تحقیقات، کارآگاهان پی بردند زن میانسال آخرین بار با مردی به نام رسول دیده شده است. با به‌دست آمدن هویت مرد 37 ساله، اوبلافاصله بازداشت شد و در تحقیقات فنی، پلیسی کارآگاهان پلیس استان گیلان به قتل پروانه اعتراف کرد:« روز حادثه به همراه یکی از دوستانم به نام حجت به دیدن پروانه رفتم. او از آشنایان قدیمی ما بود و آن روز سوار بر خودروی پژو پارس‌اش راهی رشت شدیم. درحالی که به خاطر اختلافات قدیمی از پروانه دلخور بودم درطول مسیر ناگهان جروبحث‌مان شد. وقتی دعوایمان بالا گرفت، پروانه که پشت فرمان بود خودرو را کنار جاده متوقف کرد و ناسزا گفت. من هم بشدت عصبانی شدم و ابتدا مشتی به صورتش زدم و بعد از آن با چاقویی که داخل خودروی پروانه بود دو ضربه به گردنش زدم. بعد از قتل جسد پروانه را داخل پتویی گذاشته و به همراه دوستم آن را در حاشیه رودخانه رها کردیم. برای آنکه از این جنایت رد و سرنخی از خود به جا نگذاریم، حجت خودروی مقتول را به محل خلوتی برد و آن را آتش زد.
سرهنگ محمدرضا جعفری خیرخواه- معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی استان گیلان- در این باره به خبرنگار «ایران» گفت: به دنبال اعتراف متهم جوان، همدستش نیز شناسایی شد و کارآگاهان جنایی با دریافت نیابت قضایی، راهی شهرستان محل زندگی متهم شده و او را نیز دستگیر کردند. در تحقیقات صورت گرفته هر دو متهم به جرایم‌شان اعتراف کردند.
توطئه مستأجر برای ربودن صاحبخانه ثروتمند
مردی که تحت عنوان مأمور امنیتی و با همدستی 4 تن از دوستانش سناریوی ربودن صاحبخانه‌اش را طراحی و اجرا کرده بود، صبح دیروز در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
هفتم اسفند پارسال مرد 65 ساله‌ای به نام «صادق» به پلیس شکایت کرد که چند مرد ناشناس تحت عنوان مأموران امنیتی وی را ربوده‌اند و پس از انتقال به چند شهر، همه موجودی 200 میلیون تومانی حساب بانکی‌اش را به سرقت برده‌اند.در پی شکایت این مرد، تیم ویژه‌ای از کارآگاهان مسئول تحقیق درباره این پرونده شدند.شاکی به کارآگاهان گفت: هنگامی که مأموران قلابی من را ربوده بودند، هنگام سوار شدن به خودروی‌شان از گوشه چشم‌بندم یکی از آنها را دیدم، او مستأجر خانه‌ام بوده که بابت اجاره بهای عقب‌افتاده 27 میلیون تومان بدهکار بود.بدین‌ترتیب کریم - 53 ساله - پس از بازداشت به اداره آگاهی انتقال یافت. او در بازجویی‌ها ابتدا منکر آدم‌ربایی شد اما در مراحل بعدی تحقیق، به ربودن صاحبخانه‌اش با کمک همدستانش اعتراف کرد و جزئیات آدم‌ربایی را شرح داد.
بدین‌ترتیب علی، امین، روح‌لله و محسن نیز در عملیاتی ضربتی دستگیر شدند. صبح دیروز هم هر پنج متهم در شعبه هشتم دادگاه کیفری تهران به ریاست قاضی توکلی و با حضور قاضی ملکی - مستشار - برگزار شد، در ابتدای جلسه دادگاه مریم کریمی - نماینده دادستان تهران - کیفرخواست مربوط به هر 5 متهم را خواند. سپس شاکی در جایگاه ویژه ایستاد و از قضات خواست متهمان به اشد مجازات محکوم شوند.وی در شرح ماجرا به دادرسان دادگاه گفت: «آن روز صبح در خیابان قیطریه بودم که ناگهان خودرویی در نزدیکی‌ام توقف کرد و 2 مرد ناشناس که خود را مأموران امنیتی معرفی می‌کردند، مرا سوار خودروشان کردند. همان موقع یکی از آنها به سرعت یک کیسه پلاستیکی سیاهرنگ روی سر و صورتم کشید و بعد هم به دست و پاهایم دستبند زدند. آنها بلافاصله مرا به باغ متروکه‌ای در شهریار بردند و مرا با تزریق آمپول بیهوش کردند. وقتی به هوش آمدم دیدم به دستم سرم وصل شده که بشدت ترسیدم.3 روز بعد یکی از آدم‌ربایان به زور از من خواست چند برگه سفید را امضا کنم که امضا کردم اما دیگری گفت: «این امضای تو نیست.» بعد هم با نشان دادن برگه‌ای گفت: «این امضای توست، پس باید همین‌طوری امضا کنی. من هم حدود 20 صفحه کاغذ را به زور و اجبار امضا کردم.بعد از آن مرا به صومعه‌سرا بردند و از آنجا به لاهیجان انتقالم دادند و چند روز بعد هم عابربانک را که همراهم بود به زور گرفتند و 200 میلیون تومان موجودی‌اش را خالی کردند. آنقدر ترسیده بودم که فکر می‌کردم اگر حرف بزنم و دستورات‌شان را انجام ندهم، جانم را می‌گیرند. اما در ادامه فهمیدم بین آنها اختلافی پیش آمده که یکی‌شان از من خواست فرار کنم. من هم با خوشحالی آنجا را ترک کردم و به این ترتیب از چنگ‌شان نجات یافتم. اما یقین دارم که این آدم‌ربایی نقشه مستأجرم بوده است، چرا که او قبلاً خودش را مأمور امنیتی معرفی کرده بود و...
پس از اظهارات شاکی، کریم - متهم ردیف اول - در برابر دادرسان دادگاه ایستاد و گفت:‌ «من در آدم‌ربایی شرکت نداشتم و هیچ چیزی برای گفتن ندارم.»آنگاه روح‌الله متهم دیگر به دفاع از خود پرداخت و به قضات دادگاه گفت: کریم خودش را یک فرد امنیتی معرفی کرده بود و من او را از طریق یکی از دوستانم شناختم. او گفته بود که صادق (صاحبخانه‌اش) یک جاسوس است و با ربودن او می‌توانیم به موقعیت خوبی برسیم. برای همین من و دوستم در نقشه‌ای که او طراحی کرده بود، شرکت کردیم و اصلاً نمی‌دانستیم مردی که می‌دزیدیم صاحبخانه سابق کریم است.چند روز بعد از آدم‌ربایی بود که متوجه شدیم کریم هیچ‌کاره است و فقط با وعده پوچ و توخالی من و دوستم را به همکاری واداشته است. ما هم صادق را آزاد کردیم و از او خواستیم فرار کند. حالا هم درخواست بخشش داریم.در ادامه جلسه محاکمه سه متهم دیگر نیز ضمن دفاع، خود را بی‌گناه خوانده و درخواست بخشش کردند.ظهر دیروز قضات دادگاه پس از شنیدن دفاعیات متهمان و اعلام پایان جلسه، وارد شور شدند تا بزودی حکم متهمان را صادر کنند.
پایان 10 روز گروگانگیری پردلهره در شیراز
دو برادر برای اینکه یک شبه پولدار شوند ،پسرمرد ثروتمندی را ربوده و برای دستگیری اش 500 میلیون تومان خواسته بودند

دوبرادر که تصمیم داشتند یک شبه پولدارشوند، با دیدن خودروی گرانقیمتی، به تعقیب پرداخته ودرفرصتی مناسب، پسرمرد ثروتمند را ربودند. متهمان 10 روز پس از آدم ربایی نیم میلیارد تومانی، در عملیات ویژه پلیسی دستگیر شدند.
به گزارش خبرنگار حوادث «ایران»، اواسط دی امسال مردی با پلیس شیراز تماس گرفت و از ربوده شدن پسر 13 ساله‌اش خبر داد. او گفت: پسرم امیر امروز مثل همیشه راهی مدرسه شد اما دیگر برنگشت.وقتی با مدرسه تماس گرفتم ناظم مدرسه گفت امیر مثل هرروز به مدرسه آمده و بعد از تعطیلی راهی خانه شده است.با شنیدن این خبر و درحالی که بشدت نگران بودیم به جست و جوی پسرم پرداختیم تا اینکه ساعتی بعد مرد ناشناسی با من تماس گرفت و از ربودن پسرم خبر داد. او تهدید کرد درصورتی که 500میلیون تومان پول نقد پرداخت نکنم، پسرم کشته خواهد شد. به دنبال این شکایت، تیمی از کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی استان فارس وارد عمل شده و تحقیق برای شناسایی و دستگیری عاملان گروگانگیری و آزادی گروگان کوچولو را آغازکردند. تحقیقات در این خصوص ادامه داشت که آدم ربایان در تماس‌های مداوم و تهدید آمیز، خواهان دریافت فوری پول بودند.
اما پدر امیر با آموزش‌هایی که از کارآگاهان فراگرفته بود به گفت‌و‌گو با گروگانگیران ادامه داد تا اینکه پس از10  شبانه روزپردلهره، کارآگاهان موفق به شناسایی مخفیگاه گروگانگیران شده و درعملیاتی ضربتی متهمان را دستگیر و گروگان 500 میلیون تومانی را آزاد کردند.
متهمان دربازجویی‌ها گفتند: چند وقتی بود که تصمیم گرفته بودیم خیلی زود پولدار شویم.یکی ازبهترین راه‌های یک شبه پولدار شدن هم گروگانگیری بود به همین دلیل سوار بر خودرو در خیابان‌های شهر شیراز پرسه می‌زدیم که چشممان به خودروی شاسی بلند و گرانقیمتی افتاد.همان موقع با خود گفتیم، سوژه مورد نظر را پیدا کردیم.پس برای اجرای نقشه لازم بود تعقیب‌اش کنیم. بعد هم متوجه شدیم او در کار ساخت و ساز خانه است و وضع مالی خوبی دارد. یک ماهی روی این موضوع برنامه‌ریزی کردیم و درنهایت زمانی که پسر مرد ثروتمند در راه بازگشت به خانه بود او را با زور سوار خودرو کرده و با پدرش تماس گرفتیم.
سردار گودرزی، فرمانده انتظامی استان فارس دراین باره گفت:پرونده پیچیده گروگانگیری با ردیابی‌های ویژه پلیسی و درعملیاتی موفق به نتیجه رسید و دو برادر 27 و 23 ساله که اعضای اصلی باند بودند درمخفیگاهشان شناسایی و دستگیر شدند. درحال حاضرنیز تحقیقات تخصصی ازآنها ادامه دارد.
سرنوشت غم‌انگیز عروس ایرانی در اتریش
دختر دانشجو با وعده ازدواج تلفنی دایی بدهکار و دوست فریبکارش به دام افتاد
دختر دانشجویی که شوق تحصیل و زندگی در اروپا را در سر داشت پس از خواستگاری تلفنی مهندس ایرانی مقیم اتریش دل به رؤیاهای شیرین بست و از تهران راهی وین شد بی‌آنکه بداند در این سفر خیال‌انگیز چه سرنوشت غم‌انگیزی در انتظارش است.
سوسن، دختری با آرزوهایی بزرگ در رشته حسابداری یکی از دانشکده‌های تهران تحصیل می‌کرد و دلش می‌خواست در آینده برای خود یک شرکت حسابداری راه بیندازد برای همین تحصیل در رشته حسابداری را انتخاب کرده بود اما حدود 20 سال قبل و با سفر دایی‌اش از اتریش به تهران و با شنیدن وعده‌های او رؤیای سفر به خارج از کشور و ادامه تحصیل در اروپا به سرش زد.
دایی ناصر پیشنهاد وسوسه‌انگیزی برای خواهرزاده‌اش داشت ناصر که مقیم وین بود به سوسن گفت مهندس پرویز که یکی از همکارانش است وضع مالی خوبی دارد و می‌خواهد با یک دختر ایرانی ازدواج کند اگر موافق است به خواستگاری بیاید.
فردای آن روز مهندس پرویز با سوسن تلفنی تماس گرفت و درباره ازدواج و آینده با هم حرف زدند. مهندس پس از چند بار گفت‌وگوی تلفنی تعریف کرد که چند سال قبل ازدواج کرده اما از همسرش جدا شده است.
سوسن هم به او فرصت داد از وین به تهران بیاید تا از نزدیک با هم صحبت کنند. سرانجام مهندس پرویز راهی تهران شد و همان گونه که دایی ناصر تعریف کرده بود با آنکه 45 سال سن داشت اما به نظر سوسن مردی خوش چهره و خوش صحبت بود. جز این مردی دست و دل باز هم به نظر می‌رسید چرا که طی چند روز اقامتش در تهران برای سوسن هدایای گرانقیمتی خرید و دلش را به دست آورد تا اینکه سوسن به این نتیجه رسید ازدواج با چنین مردی او را به خوشبختی خواهد رساند. به نظر می‌آمد تنها مشکل این است که داماد شناسنامه‌اش را در اتریش جا گذاشته است با این حال قول داد در بهترین هتل شهر وین مراسم مفصلی برای عروسی برپا کند.
یک ماه بعد صیغه محرمیت بین آنها خوانده شد و قرار گذاشتند‌ از طریق سفارت ایران در اتریش مراسم عقد رسمی انجام شود بنابراین پس از بازگشت مهندس و فراهم شدن مقدمات لازم سفر سوسن از دانشگاه مرخصی گرفت، چمدانش را بست و راهی غربت شد.
سراب زندگی
دو ماه از سفرش به وین گذشته بود اما از مراسم عروسی مجلل، لباس بلند دنباله‌دار، کیک هفت طبقه و ماشین لیموزینی که داماد وعده داده بود خبری نشد. پرویز دائم بهانه می‌آورد که شناسنامه‌اش گم شده و گرفتن شناسنامه جدید مشکلاتی دارد که باید برای حل آن صبر کنند. سوسن نه زبان آلمانی می‌دانست و نه جایی را در وین بلد بود فقط می‌توانست به دایی ناصر اعتراض کند که او هم می‌گفت صبر کند تا همه چیز درست شود. یکی از همان روزها سوسن از راز گم شدن شناسنامه باخبر شد چرا که او خیلی اتفاقی فهمید نامزدش همچنان با زن و بچه‌اش زندگی می‌کند که با اطلاع از این ماجرا احساس کرد همه دنیا روی سرش خراب شده است و از هوش رفت. وقتی پرویز را بالای سرش دید بشدت اعتراض کرد او هم از سوسن عذرخواهی کرد و گفت که طلاق دادن همسر اولش با مشکل مواجه شده بعد هم قول داد سند خانه‌ای را که در آن زندگی می‌کنند به نامش می‌کند و هر چه زودتر همسر اولش را طلاق می‌دهد. این در حالی بود که دختر جوان  پی برد دایی ناصر بدهی سنگینی به پرویز داشته و به همین خاطر واسطه ازدواج‌شان شده تا مهندس علیه او شکایت نکند.
شش ماه از آغاز زندگی پرفراز و نشیب مشترک سوسن گذشته بود که فهمید باردار شده است. در آن شرایط نه عقد قانونی‌شان در سفارتخانه ایران ثبت شده بود و نه حتی روی برگشتن به ایران داشت. دلش می‌خواست می‌مُرد و آن طور در مخمصه نمی‌افتاد. یک ماه با شوهرش قهر کرد و او را به خانه راه نداد تا آنکه پرویز یک تور تفریحی ایتالیا برایش گرفت تا گوشه‌ای از مشکلات را جبران کند اما درست یک هفته بعد پرویز به جرم جعل اسناد ساختمانی توسط پلیس دستگیر شد و بعد ازدو هفته به خانه برگشت. این بار وقتی با اعتراض سوسن مواجه شد یک خودروی بنز به او هدیه داد و باز هم غائله ختم شد. سوسن هشت ماهه باردار بود که پرویز این بار به خاطر کلاهبرداری توسط پلیس دستگیر و به 5 سال زندان محکوم شد. بعد از آنکه دخترش به دنیا آمد تازه باخبر شد خانه و خودرویی که پرویز به او هدیه داده اقساط عقب افتاده دارد پس ناچار شد با دلی شکسته به ایران بازگردد و بعد از آن روز دیگر مرد کلاهبردار را ندید. تا اینکه 20 سال از این ماجرا گذشت.
در دادگاه خانواده
با دعوت منشی شعبه 276 سوسن و دخترش وارد دادگاه شدند و روبه‌روی قاضی «غلامرضا احمدی» روی صندلی نشستند. موضوع دادخواستی که این زن میانسال در 43 سالگی‌اش به دادگاه داده بود «فوت فرضی شوهر» او است. در متن درخواستش با توجه به پیدا نکردن کوچک‌ترین ردی از شوهرش در ایران و اتریش درخواست اعلام فوت او را داده بود تا به این ترتیب اجازه طلاق بگیرد. قاضی نگاهی به پرونده سوسن و دخترش انداخت و گفت: «چرا فکر می‌کنید همسر شما فوت شده است؟»
سوسن جواب داد: «آقای قاضی 20 سال پیش از روزی که شوهرم را با دستبند بردند، بانک خانه و زندگی‌ام را توقیف کرد. چون دایی‌ام را مسبب بدبختی‌ام می‌دانستم حتی به سراغ او هم نرفتم و به ایران برگشتم. در اینجا به تحصیلم ادامه دادم و دخترم را بزرگ کردم. در مدت 5 سال زندانی بودن شوهرم هیچ تماسی با هم نداشتیم و او بعد از آزادی هم به سراغ دایی‌ام نرفت و متواری شد. حتی نمی‌توانستم برای دخترم شناسنامه بگیرم اما با مدارک کافی ازدواجمان را ثابت کردم و برای دخترم شناسنامه گرفتم. متأسفانه سال‌های گذشته در ایران و اتریش هیچ ردی از شوهر کلاهبردارم پیدا نکردم تا اینکه شنیدم در 64 سالگی فوت شده است.»
قاضی دوباره پرسید: «انگار مشکلی برای خروج از کشور برای خودتان و دخترتان ندارید. پس رأی دادگاه مبنی بر فوت همسر سابق‌تان را برای چه می‌خواهید؟» سوسن هم در جواب گفت: «دخترم به سن قانونی ازدواج رسیده و اگر خواستگاری داشته باشد به مشکل بر می‌خورد. چون پدربزرگش زنده نیست و پدرش هم معلوم نیست مرده یا زنده است؟ وکلا هم توصیه کردند به دادگاه خانواده مراجعه کنیم.»
قاضی احمدی به سوسن و دخترش توضیح داد که طبق اصول قانون مدنی باید 10 سال از مرگ فرد غایب بگذرد یا بیش از 75 سال سن داشته باشد. با این حال صدور رأی را به بررسی بیشتر موکول کرد. سوسن هم دست دخترش را گرفت و از دادگاه خارج شد اما او مصمم بود برای آینده فرزندش تصمیم درستی بگیرد. در آن لحظه احساس می‌کرد تنها دلخوشی زندگی‌اش دخترش خواهد بود.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار